کوچک که بودیم چه دل های بزرگی داشتیم
اکنون که بزرگیــــم چه دلتنگیم
کاش دلهامون به بــــزرگی بچگی بود
کــــــاش همان کودکی بودیم که حرفهایش
را از نگاهشــــ می توان خواند
کاشـــــ برای حرف زدن
نیازی به صحـــبت کردن نداشتیمـــ
کاش برای حرف زدن فقـــــط نگاه کافی بود
کاش قلبهــــا در چهره بود
اما اکنون اگر فریـــــاد هم بزنیم کسی نمی فهمـــد
و دل خوشــــ کرده ایم که سکــــوت کرده ایمــــ
سکوت پر بهتــــر از فریاد تو خالیـــــست
سکوتی را که یک نفــــر بفهمد
بهتر از هزار فریـــــادی است که هیچ کــــس نفهمد
سکوتی که سرشــــار از ناگفته هاستـــــ
ناگفته هایی که گفتـــ ـنش یک درد و نگفتنش هزاران درد دارد
دنــــیا را ببیــن ...
بچه بودیم از آسمـــــان باران می آمد
بزرگ شده ایم از چشمــــ هایمان اشک می آید!
بچه بودیم همه چشمای خیــــسمونــ رو میـــ ـدیدن
بزرگ شدیم هیچکی نمیـــ بینه
بچه بودیمـــــ تو جمع گـــــریه می کردیم
بزرگ شدیم تو خلـــــوت اشک می ریزیمــــ
بچـــه بودیمــــ راحت دلمـــ ــون نمی شکســـت
بزرگ شدیم خیلی آســــــون دلمون می شکنـــه
نظرات شما عزیزان:
|